شعر “یک شبی مجنون نمازش را شکست” از نظامی گنجوی

اگر لیلی که یکی از خلایق خداوند است، مجنون را آنچنان دیوانه می کند، خالق لیلی چه صفاتی دارد؟

لیلی، گلی از یکی از باغهای خلقت است. خداوند وعده بهشت را به انسان داده که عطر و زیبایی گلهایش، خارج از تصور انسانهای معمولی است و فقط معصومین و مقربین خالق، وصف آنرا می دانند.

خالق لیلی، لیلی ها، به کسانی می دهد که شأن انسانیت خود را فهمیده باشند.

همه ی زیبایی های جهان، سایه ای از زیبایی خداوند هستند و نقش لیلی را دارند و همه ی عاشقان دلپاک این زیبایی ها، نقش مجنون را ایفا می کنند.

لیلی واقعی که انسان را سیراب می کند و به کمال انسانیت می رساند در پیش ماست ولی کم و بیش ما بدنبال سایه ای از او هستیم.

کسی که شأن انسان و انسانیت خود را بشناسد، به لیلی هایی اعتنا خواهد کرد که رنگ خدایی دارند و جز به خالق فکر نمی کند.

بعبارتی، انسان های پاک، وقتی صاحب سایه را یافتند دیگر به سایه قناعت نمی کنند.

ولی متأسفانه اکثر ما انسان ها، آنقدر مشغول دنیا می شویم که خالق را فراموش می کنیم و به بیراهه می رویم و سایه های قلابی را دنبال می کنیم. یا تا آخر عمر در پی سایه ها هستیم بدون آنکه به صاحب اصلی این زیبایی ها برسیم.

انسان پاک، شامل جنس مرد و زن می شود و خاص مردان نیست.

البته کسانی که بویی از انسانیت نبرده اند، بدنبال سایه ی او نیز نیستند.

یک شبی مجنون نمازش را شکست
 بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
 فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
 پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
 بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
 وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
 دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
 من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
 این تو و لیلای تو … من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
 در رگ پنهان و پیدایت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
 من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
 صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
 گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
 غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
 دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی
 در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
 درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم
 صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

error: Content is protected !!